ترس از دلی تنها مانده است

ترس از دلی تنها مانده است

 

زمانی نه چندان دور در این اندیشه بودم که آنها که یاد نگرفته اند به برگهای نیلوفر بی وفا بمانند ،

و هنوز اینقدر کوچک هستند که به واسطه قلب کوچولو و دل صاف ، آیینه وار بازتابش مهربانی باشند،

می توانند گاهی ، هر از گاهی ، این دل ناماندگار بی درمان را حداقل برای لحظه ای کوتاه تنها نگذارند.

اما امروز در مسیر تنهایی ، کوچولویی دیدم که از من می گریخت . یک لحظه تمامی اندیشه های

قبلی ام در مورد کوچولوها نقش بر آب شد . تصمیم گرفتم هیچ نگویم و هیچ نگفتم و هیچ هم نخواهم گفت. 

اما دلم فهمید تنها تر از همیشه ام . تنهاتر از اینکه کسی با قلب کوچکش ، طاقت راه رفتن با من را در 

مسیری داغ و بی احساس داشته باشد . با اینکه مسیر تنهاییم ، حس ترس در کوچولوها می انگیزد 

اما آن کوچولو با فاصله ای دور و به تندی در حال قدم زدن به سمت گل های خندان بود و من هم تنها.

براستی ترس از مسیر است یا ترس از دلی تنها مانده در مسیر پر پیچ زندگی هامان ؟

یاد گرفته ام که هیچ نگویم حتی اگر بدترین تصاویر در ذهنم نقش ببندد . 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 20 خرداد 1393برچسب:, ] [ 23:57 ] [ عماد کیان ]
[ ]